Monday, April 20, 2015

دیدنیهای سوییس ایران(پارس آباد-دشت مغان-مشگین شهر تا جلفا)

ساعت ١بعداز نيمه شب به سمت پارس آباد حركت كردم و تصميم گرفتم از مسير تهران-كرج-قزوين-زنجان-سرچم-اردبيل به پارس آباد برسم، دليلش هم اين بود كه بيش از نيمى از مسير٨٥٠ كيلومترى اتوبان بود ساعت ٦صبح به سرچم رسيدم و درست زمانيكه خورشيد از پشت كوه هاي دره هاى سرچم طلوع مي كرد…

مناظر بي همتايي در مسير وجود داردكه مشابه آن را هيچ جاي ديگه شايد نبينيد؛ تپه هايي از خاك رس كه انگار مجسمه سازى آنها را با صبر و حوصله ساخته است...







ساعت ٨ صبح بود شايد كه به اردبيل رسيدم و اولين منظره اى كه شگفت زده ام كرد عظمت سبلان بود، كوهى با صلابت و سخاوتمند كه از تمام شهر قابل رويت است. كوهي با دامنه ها و كوهپايه هايي بي همتا از آب گرمهاي طبيعى تا مراتع و چمنزارهايي كه قرنهاست ميزبان مردمانى خون گرم و صميمي و قانع است.
سبلان پر غرور بود...


حدود ساعت ۱۰ از اردبیل به سمت پارس آباد حرکت کردم.، بعداز٢كيلومتر ناگهان مه غليظی جاده رو پوشاند و هيجان زده ام كرد و خواب از سرم پراند! مه ى آنچنان غليظ كه از فاصله١٠-٢٠مترى ماشينى سبز ميشد در مسير و هيچ امكانى براى حركت در سرعت بالا نداشت! پس از مه نهايت لذت را بردم و توانستم چندتايي عكس بگيرم







ساعت ۱۲ به پارس آباد رسیدم البته در میانه راه ۱ ساعتی صرف بنزین و صبحانه شد.
۴۰ کیلومتری پارس آباد بر بلندای تپه ای مشرف به جاده، سنگهایی نوک تیز که از دل زمین بیرون زده بود نظرم را جلب کرد وقتی به آن تپه رسیدم متوجه شدم قبرستانی محلی ست که مردم روی قبر را سنگ فرش می کنند و بدون نام و نشانی سنگی نوک تیز رو بالای قبر قرار میدهند،



روز بعد بسمت سد خودآفرین راه افتادم و در مسیر از تپه نادر بازدید کردم که میتوانید مشاهدات و عکسهای آنجا رو ببینید...و شاید خالی از لطف نباشد که مناظر زیبای بین راه رسیدن به سد را هم ببینید و از طبیعت بی نظیر آن منطقه از ایران اشنا بشوید...










برای رسیدن به دریاچه سد خودآفرین ۴ ساعت در راه بودم اما طول مسیر پر از مناظر جذاب است که احساس خستگی نکردم. از روستاها، پاسگاه های مرزی و مراتع سرسبز و چمنزارهای بینظیر رد شدم تا به دریاچه سد خودآفرین رسیدم و از اقبال خوبم شاهد رقص نورخورشید بین ابرهایی بودم که انگار برای خیره کردن هر بیننده ای با هم هماهنگ بودند و به تماشای این لحظه دعوتم می کردند.   

اینجا شمالی ترین مرز ایران است. مرزی که رود ارس ایران را از آذربایجان جدا می کند و نیمی از آب این دریاچه برای آذربایجان و نیمی برای ایران است ولی کل برق تولید شده را ایران مصرف می کند....
در قسمتی از مسیر خانه هایی جلب نظر میکنند. خانه هایی روستایی آنطرف رود که خالی از سکنه اند و البته با دیگر خانه های روستایی مسیر تفاوت دارند. بعداز پرس و جو متوجه شدم آن خانه ها در زمان جنگ ارمنستان و آذربایجان برای دورماندن از جنگ خالی شده بودند. پلی که به پل حسرت معروف است بر روی رود ارس وجود دارد و پیشتر  برای برقراری ارتباط بین طرفین رود استفاده می شد  اما الان اینطرف ایران است و اونطرف آذربایجان....
زیبایی و همخوانی عجیبی بود و ناگزیر بودم تا بیادگار عکسی بگیرم...




نکته جالب مسیر این بود مسیر رفت با برگشت با اینکه یه جاده بود اما فرق می کرد!‌ هرکدوم منحصر به فردی خودش را داشت و حس عجیبی بود در فاصله کمی از مرز رانندگی و میهمان رودخانه ای بودن که هرطرف یک کشور بود گاهی خانه روستاییان آذربایجان دیده میشد و لحظه ای بعد روستاییان ایرانی... لب جاده بزی دیدم که بره ای سفید داشت و هنوز بندناف‌ بره بهش بود و چوپانی که میگفت کمتر از یک ساعت است که زایمان کرده :)

و اما غذاها .. در آن منطقه بدلیل اینکه دامها و گله های گاو و گوسفند از طبیعت تغذیه میشوند گوشت بسیار لذیذی دارند که همین باعث این شده در این نقطه از ایران بیشتر از هرجای دیگر غذاهای گوشیت سرو شود از انواع کباب تا آبگوشت و خوراک ماهیچه و... گوشتهایی که بدون به اصطلاح خواباندن در پیاز و ماست یا ترکیبات دیگه بخودی خود نرم و لذیذ هستند و آنقدر تازه که بعداز پخت مثل پنبه در دهان آب می شوند. تنها پیشنهادم اینه اگر به آنجا رفتید تا مرز نقرص گرفتن گوشت بخورید چون هیچ جای دیگر گیرتون نمیاد....

فردای آنروز بقصد بازدید از قلعه دیو براه افتادم و بعداز ۴- ۵ساعت گشتن و پرس و جو به روستای کویچ رسیدم نکته تاسف برانگیز این بود که حتی پلیس راه یا مغازه های مجاور جاده و نزدیک روستای کویچ هم قلعه دیو رو نمیشناختن با اینکه در میانه راه بعداز مشگین شهر هم تابلویی نصب شده بود و نوشته بود قلعه دیو۱۰کیلومتر این قلعه گم نام بود!
خلاصه از سه راه فخرآباد بسمت روستای کویچ رفتم و به روستا رسیدم و بعداز ۳ساعت پیاده روی از روستا به قلعه دیو رسیدم که شرح کاملش رو در پستی جداگانه نوشتم. در آن منطقه که در کوهپایه های سبلان قرار دارد قلعه های زیاد هستند مانند  قلعه اُنار که دقیقا بین قلعه دیو و قهقهه قرار دارد اما متاسفانه زمانی برای بازدید ازش پیش نیامد...

در ۳کیلومتری پارس آباد هم قلعه هست بنام قلعه اولتان قلعه که تقریبا هیچ چیز عیانی ازش باقی نمانده ولی میراث فرهنگی بعداز حفاری در اون نقطه خانه هایی در دل خاک پیدا کرده بود و درحال اکتشاف بودن و اجازه بازدید نمیدادن....
قلعه قهقهه هم جایی بسیار دیدنی بود که اون هم در پستی جدا مفصل توضیح دادم....
واقعا بیجا نیست اگر به منطقه پارس آباد و دشت مغان لقب سوییس ایران را بدهم تصاویری کارت پستالی از طبیعت و بسیار چشم نواز که هر بیننده ای را خیره میکنه و جای تاسف داره که با اینهمه زیبایی تا به الان مجالی برای معرفیش پیش نیامده و مورد کم لطفی مسؤولان قرار گرفته و در صنعت توریست تقریبا هیچکاری نشده چون بشخصه حتی هتلی هم ندیدم و حتی جایی برای معرفی مناظر و بناهای تاریخی اونجا....
نمایی از دشت مغان




باید طبیعت بینظیر آنجا  را دید و در زیبایی آن غرق شد ، باید رفت و با تاریخی که در دل خودش جای داده آشنا شد ، باید رفت و مردمان سخاوتمند و بسیار مهربان آن نقطه از ایران دیدنی را. شناخت...
و درآخر لازمه از  سامانتای توییتر تشکر کنم برای ویراستاری این متنِ...

2 comments:

  1. وااااي واااااااااااااي اون تپه هاي خاك رس، عظمت سبلان . عالي عالي خيلي لذت مرسي از وقتي كه گذاشتي..

    ReplyDelete
    Replies
    1. ممنونم:)البته سعی کردم بخش کوچکی از مناظرزیبایی رو که دیدم بتصویر بکشم:)

      Delete